در حسابداری آنلاین و شاخههای مربوط به آن، تئوریهای زیادی مورد استفاده قرار میگیرند که منحصر به فرد و خاص هستند و در ادامه این مطلب به شرح آنها پرداخته میشود.
تئوریهای حسابداری:
حقوق طبیعی، یکی از رایجترین تئوریها در حقوق مالکیت به شمار میرود که شناسایی و تکامل آن به وسیله جان لوک صوت گرفته است.
جان لوک این تئوری را توسعه بخشیده است که بیانگر این است که زمانی که شخصی، کار خود را با طبیعت آمیخته میکند، در واقع به ارتباط دادن بین قسمتی از خود و کارش منجر شده است و به آن اعتبار میبخشد و این کار وی باعث میشود که یک تجربه معتبر را در اختیار دیگران قرار دهد.
تئوری مالکیت انفرادی:
تئوری مالکیت انفرادی (تئوری مالکانه)، به تئوری گفته میشود که قدمت آن به اوایل قرن 18 میلادی بر میگردد و توصیفی از شرکتهای کوچک است که مدیر دارند و شرکتهایی که قبل از انقلاب صنعتی وجود داشتهاند.
مرینو یکی از صاحب نظران این عرصه، تئوری مالکیت انفرادی را تعدیل شده میداند که به نظر وی این اتفاق در اواخر قرن 19 م و بر اساس توسعه شرکتهای چند جانبه رخ داده است.
ویژگیهای تئوری مالكيت انفرادی:
- در تئوری مالکیت، مالک، در راس توجه قرار دارد.
- در این تئوری، بدهیها، تعهدات مالک و همچنین داراییها متعلق به مالک هستند.
- سرمایه شرکت در واقع، ارزش خالص واحد تجاری از نظر مالکان آن است.
- بر اساس این تئوری، هزینه برابر با کاهش در سرمایه و درآمد برابر با افزایش در سرمایه محسوب میشود.
- سود خالص مستقیما به مالکان داده میشود و افزایش ثروت مالکان را در پی دارد که در طی این روند، سرمایه مالکان افزایش مییابد.
برداشت از سرمایه یعنی پرداخت نقدی از سود حاصل شده صورت گرفته است. - در این تئوری، سودهای انباشته، بخشی از سرمایه محسوب میشوند.
- بهره بدهیها به عنوان هزینه مالکان تلقی میشود و بایستی در هنگام محاسبه سود خالصی که به مالکان تعلق دارد، لازم است که بهره بدهیها به عنوان هزینه از مالکان کسر شود.
- همچنین، مالیات بر درآمد شرکت جز هزینههای آن شرکت محسوب میشود.
معادله حسابداری برای تئوری مالکیت انفرادی:
جمع بدهیها – جمع داراییها = حقوق مالکان شرکت
تئوری مالكيت انفرادی در دو شکل زیر صورت میگیرد:
شکل اول تئوری مالكيت انفرادی:
در این نوع فقط سهامداران عادی در گروه مالکیت قرار میگیرند و سهامداران ممتاز جز آن نیست لذا زمان محاسبه سود مالکان، لازم است که سود سهامداران ممتاز کسر شود.
شکل دوم تئوری مالكيت انفرادی:
در گروه دوم تئوری مالکیت انفرادی، لازم است که دارندگان سهام عادی و همچنین دارندگان سهام ممتاز نیز در حقوق مالک قرار داده شوند.
كاربرد تئوری مالكيت انفرادی:
در حسابداری تحت وب مربوط به موسسات انفرادی و موسسات تضامنی، تئوری مالکیت انفرادی دارای کاربرد زیادی است که دلیل آن این است که در این گونه از موسسات، سود خالص در هر دوره به حساب مالک مربوط به آن واریز میشود. موارد زیر را در این خصوص باید مد نظر قرار داد:
محاسبه سود به صورت سنتی می باشد که نمیتواند به درستی خالص افزایش ثروت را اندازه گیری نماید.
از این تئوری نمیتوان برای شرکتهای سهامی استفاده نمود.
البته لازم به ذکر است که برخی از افراد این تئوری را برای شرکتهای سهامی نیز به کار میبرند و تمام سودهای انباشته و سرمایه پرداختی را جز خالص ثروت سهامداران معرفی میکنند.
روشهای نشات گرفته از تئوری مالكيت انفرادی:
- این تئوری در بسیاری از رویهها و اصطلاحات حسابداری که با شرکتهای سهامی ارتباط دارند، به کار برده شده است.
- سود خالص سهامداران، با سود خالص مربوط به شرکت، ارتباط نزدیکی دارد.
- صورتهای مالی منبعی برای محاسبه سود هر سهم به شمار میروند که تا حدود زیادی منبعی برای محاسبه ارزش دفتری هر سهم نیز محسوب می شوند.
- در عملیات حسابداری رایگان از روش ارزش ویژه استفاده نمیشود که مربوط به انجام سرمایهگذاری در شرکتهای فرعی است و مشمول تلفیق نیست.
تئوری حقوق مازاد (باقی مانده):
این تئوری توسط یکی از نظریه پردازان در علم حسابداری بیان شده است که نام وی استابس است و بر اساس میزان ریسکپذیری سهامداران عادی پایه ریزی شده است. هدف این دیدگاه، بر این اساس است که به اطلاعات بهتری را به دارندگان سهام اعطا میکند و باعث میشود که آنها برای سرمایه گذاریها تصمیم درست را اخذ نمایند.
لازم به ذکر است که با توجه به روند ارزش حقوق مازاد، توانایی تعیین کردن ارزش سرمایه گذاریها حاصل میشود که این روند بر اساس ارزش جاری پیش میرود. در این خصوص، یکی از تئوریسینهای حسابداری به نام ویلیام پی تون حقوق باقی مانده را به عنوان یکی از چند حقوقی که از دیدگاه تئوری تفکیک شخصیت شناسایی شدهاند، تلقی میکند. وی تاکید زیادی بر وجود ارتباط نزدیک بین حقوق باقی مانده و چگونگی رفتار حسابداران دارد و دلیل خود را این گونه ذکر میکند که:
“ماهیت حقوق باقی مانده به صورتی است که نحوه کار حسابداران روی آن به طور مستقیم، تاثیر گذار خواهد بود”
تاثیر این موضوع در موارد زیر منعکس میشود:
- تغییرات در شیوه ارزش یابی داراییها
- تغییرات در سود
- تغییرات در سود انباشته
- تغییرات در منافع سایر صاحبان سرمایه
- حقوق باقی مانده جایگاهی بین تئوری مالکیت انفرادی و تئوری تفکیک شخصیت را دارا است که بر این اساس، معادله حسابداری به صورت زیر تعریف میشود:
حقوق خاص – مجموع داراییها = حقوق باقی مانده
حقوق خاص: به حقوق صاحبان سهام ممتاز و حقوق مربوط به بستانکاران، حقوق خاص گفته میشود.
زمانی که زیان شرکت زیاد گردد و بیشتر از سود شود، و یا شرکت در وضعیت ورشکستگی باشد، ممکن است به سهامداران عادی هیچ گونه سهمی تعلق نگیرد و تنها صاحبان اوراق قرضه یا سهام ممتاز، صاحب حقوق باقی مانده تلقی شوند.
هدف این تئوری این است که اطلاعات بهتری برای صاحبان سهام عادی ارائه شود و این اطلاعات برای تصمیمات سرمایه گذاری مفید واقع شود. در شرکتهای سهامی که عمر آنها نامحدود است، ارزش جاری سهام عادی به سودهای پرداختی صاحبان سهام در آینده وابسته است.
سود پرداختی آتی، به میزان دریافتیهای شرکت، بستگی دارد که باید تعهدات قراردادهای خاص، الزامات مربوط به سرمایه گذاریهای مجدد و حقوق خاص از آن کسر گردد. لازم است که صورت سود و زیان و صورت حساب سود انباشته ترکیبی، نشان دهنده سود متعلق به صاحبان سهام باقی مانده باشند که پس از کسر تمامی موارد، سود پرداختی صاحبان سهام ممتاز را نیز در بر دارد. همچنین ضروری است که حقوق صاحبان سهام عادی در ترازنامه ثبت گردد که جدا از حقوق صاحبان سهام ممتاز و سایر صاحبان حقوق خاص است.
سایر نگرشها در مورد باقی مانده:
در مورد مفهوم باقی مانده، نگرشهای متفاوتی وجود دارد که در ادامه شرح داده میشوند:
نگرش اول:
بر اساس این نگرش، از آن جایی که ادعای صاحبان سهامی عادی دریافت سود سهام در زمان اعلام آن است، لذا تمام حقوق باقی مانده سرمایه، هیچ ربطی به سهامداران عادی نداشته و به آنها تعلق نمیگیرد.
لذا سرمایه اولیه تامین شده توسط سهامداران و سودهای انباشته جز درآمد شرکت محسوب میشود و این مفهوم برای سود سهام پرداختی بر اساس رویکرد تفکیک شخصیت صورت میگیرد.
نگرش دوم:
بر اساس این نگرش، ممکن است که حقوق باقی مانده با این شرط که هیچ شخص مورد نظری به طور خاص نسبت به جذب آن ادعا ندارد، به عنوان منافع مساوی در داراییهای سازمان تعریف گردد که اثر هر رویداد اقتصادی بر این داراییها را جذب میکند.
نقش حقوق باقی مانده:
از حقوق باقی مانده، برای ساير سرمايه گذاران و اعتبار دهندگان به عنوان حفاظ استفاده میشود که دارای آخرین اولویت در دریافت سود و یا در زمان تسویه هستند و بیشترین ریسک را در شرکت متحمل میشوند.
پس میتوان نتیجه گرفت که منافع در نظر گرفته شده در شرکت، برای آنها نقش حفاظ را ایفا میکند مانند سهامداران ممتاز و صاحبان اوراق قرضه. حقوق باقی مانده برای تسویه، یک حاشیه ایمنی و همچنین مبلغ تغییر دورهای برای تداوم فعالیت یک حاشیه ایمنی محسوب میشود.
ایمنی برای تمام افراد از جمله دارندگان حقوق مهم است که از دیدگاه سرمایه گذاران دارای اهمیت خاصی است.
موضع FASB:
در برخورد با حقوق مالکانه FSAB به صورت زیر تعریف میشود:
“مازاد منافع حاصل شده از داراییهای یک واحد اقتصادی که پس از کسر بدهیهای آن واحد اقتصادی، باقی میمانند”
این موضوع در تئوری حقوق باقی مانده FASB، از جایگاه مهمی برخوردار است که در سازمانهای غیر انتفاعی، به عنوان خالص داراییها (تفاوت بین دارایی و بدهی)، تعریف می گردد که در این سازمانها، از اصطلاحات خالص دارایی و حقوق مالکانه به جای هم استفاده میشود.
تئوری تفکیک شخصیت (واحد اقتصادی):
تئوری تفکیک شخصیت، بر اساس نظریه پرفسور پی تون و در سال 1992 میلادی مطرح شد که بر پایه این تئوری، واحد انتفاعی و صاحبان آن از یکدیگر متمایز جدا میشوند.
معادله حسابداری از دیدگاه تئوری شخصیت:
جمع داراییها = جمع بدهیها + حقوق صاحبان سرمایه
تئوری وجوه:
تئوری وجوه (The Fund Theory)، در سال 1947 م و در قالب پایان نامه دکتری آقای ویلیام واتر ارائه شد و پس از آن در سال 1974 میلادی به صورت کتاب و با همان عنوان موجود در پایان نامه، به چاپ رسید.
ویلیام واتر در کتاب خود از تئوریهای مالکیت انفرادی و تفکیک شخصیت، انتقاد نمود و بر همین اساس، تئوری وجوه را ارائه داد. در این تئوری، توجهی به ارتباط بین مالک و موسسه و شخصیت دادن به شرکت و سازمان نشده است.
اما یک واحد عملیاتی که فعالیت محور است را مبنایی در حسابداری شمرده است که حساب مستقل نام دارد و شامل برخی از داراییها و تعهدات مربوط به آن داراییها است.
بنا به اعتقاد واتر، استفاده از این تئوری و محدود کردن داراییها و بدهیها و همچنین شناسایی این حوزهها، دارای مزایای زیر است:
- تهیه گزارشهای مالی برای حوزه یا منطق مورد نظر
- شفاف سازی در ارائه اطلاعات مالی
- رعایت عدل و انصاف اطلاعاتی نسبت به کلیه ذینفعان
- جهت گیری
از دیدگاه تئوری وجوه، معادله ترازنامه به صورت زیر است:
جمع داراییها = جمع محدودیتهای اعمال شده بر داراییها
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تئوری وجوه، روی داراییها متمرکز است زیرا تمرکز اصلی آن بر اداره کردن و تخصیص دادن داراییها است.
تئوری واحد انتفاعی (تئوری شرکتهای سهامی):
بر اساس تئوری واحد انتفاعی (Enterprise Theory)، شرکت یک نهاد اجتماعی است که به منظور تامین منافع برای تمامی گروههای ذینفع فعالیت می کند که این گروه شامل اشخاص زیر است:
- سهامداران
- بستانکاران
- کارکنان
- مشتریان
- دولت به عنوان یک مرجع مالیاتی
- یک نماینده قانونی
- عموم مردم
بر این اساس، می توان از تئوری حسابداری اجتماعی به عنوان شکل وسیعتر تئوری واحد انتفاعی استفاده کرد.
از این مفهوم بیشتر در شرکتهای مدرن و بزرگ استفاده میشود که کاربرد آن در شناسایی تاثیر عملیاتی شرکت بر روی گروههای مختلف جامعه است.
از نظر حسابداری، نشان دهنده این است که دامنه مسئولیت گزارشگری مناسب، باعث میشود که سهامداران، بستانکاران و سایر گروههای مختلف جامعه را تحت نظر داشته باشد.
در این تئوری، دیدگاه ارزش افزوده مهم ترین دیدگاه درباره سود است که از زاویه مسئولیتهای اجتماعی شرکت، مورد توجه قرار دارد.
تئوری مدیریت (فرماندهی):
گلدبرگ یکی از نظریه پردازان استرالیایی است که در سال 1965 م تئوری مدیریت یا فرماندهی (commander theory) را تدوین کرده و ارائه داده است که هدف آن، اعلام نا رضایتی نسبت به مفاهیم وجوه و شخصیت حسابداری است.
وی شخصی برجسته در میان دانشگاهیان به شمار میرود که با توجه به این که از مفاهیم ساختگی نظیر وجوه و واحدهای اقتصادی راضی نبود، از این تئوری به منظور مدیریت استفاده نمود.
بر اساس نظر او، مدیریت به اطلاعات درست و کافی نیاز دارد تا بتواند کنترل اوضاع را به دست بگیرد و برنامه ریزی صحیحی ارائه دهد. بر این اساس، تئوری فرماندهی بیشتر با حسابداری مدیریت ارتباط دارد تا حسابداری مالی که در نتیجه باید توجه همه به سمت کنترل معطوف شود که به عهده مردم است.